ندای یاسین

وبلاگ شخصی با محتوای سیاسی اجتماعی

ندای یاسین

وبلاگ شخصی با محتوای سیاسی اجتماعی

تقدیم به خاکپای مادر مظلومیت فاطمه اطهر سلام الله علیها

نیمه شب تابوت را برداشتند              بار غم بر شانه‌ها بگذاشتند  
هفت تن، دنبال یک پیکر، روان            وز پی‌ آن هفت تن، هفت آسمان 
این طرف، خیل رُسُل دنبال او              آن طرف احمد به استقبال او
سوم جمادی الثانی مصادف با سالروز شهادت دردانه خدا ،راز آفرینش زن و دختر رسول الله فاطمه زهرا(س) می باشد.

چه شبی است امشب خدایا! این بنده تو هیچگاه اینقدر بی تاب نبوده است. این دل و دست و پا هیچگاه اینقدر نلرزیده است. این اشک اینقدر مدام نباریده است. چه کند علی با این همه تنهایی!

ای خدا در سوگ پیام آور تو که سخت ترین مصیبت عالم بود دلم به فاطمه خوش بود. می گفتم ؛گلی از آن گلستان در این خانه هست اما اکنون چه بگویم؟ این همه تنهایی را کجا ببرم؟ این همه اندوه را با که قسمت کنم؟

گاهی احساس می کردم که فاطمه اصلا دل ندارد وقتی می دیدم به هیچ چیز دل نمی بندد. با هیچ تعلقی زمین گیر نمی شود هیچ جاذبه ای او را مشغول نمی کند هیچ زیور و زینت و خوراک و پوشاکی دلخوشی اش نمی شود و هر داشتن و نداشتنی تفاوتی در او ایجاد نمی کند.

یکه و تنها در مقابل یک حکومت ایستاد و دلش از جا تکان نخورد. من مامور به سکوت بودم و حرفهای دل مرا هم او می زد. چند سال مگر از جاهلیت می گذرد؟ جاهلیتی که در آن شتر مقام داشت و زن ارزش نداشت. جاهلیتی که در آن دختر ننگ بود و اسب افتخار.

فاطمه در این دنیا برای من حقیقت کوثر بود با وجود او تشنگی ،گرسنگی ،سختی ،جراحت ،کسالت و خستگی به راستی معنا نداشت. اکنون با رفتن او من خستگی های گذشته را هم بر دوش خودم احساس می کنم.

خسته ام خدا! چقدر خسته ام.

چطور من بدن نازنین این عزیز را شستشو کنم؟ اگر تغسیل فاطمه به اشک چشم مجاز بود آب را بر بدن او حرام می کردم اگر دفن واجب نبود خاک را هم بر او حرام می کردم.

حیف است این جسم آسمانی در خاک حیف است این پیکر ثریایی در ثری، حیف است این وجود عرشی در فرش... 
پس آب بریز اسماء کاش آبی بود که آتش این دل سوخته را خاموش می کرد، ای اشک بیا! بیا که اینجاست جای گریستن....

بچه ها بیایید حسن جان حسین جان زینبم عزیزم ام کلثوم بیایید با مادر وداع کنید. سخت است می دانم خدا در این مصیبت بزرگ به اجر و صبرش یاری تان کند.

آرامتر عزیزان از گریه گریزی نیست اما صیحه نزنید شیون نکنید مثل من آرام اشک بریزید....اینقدر صدا نزنید مادر را! او که اکنون توان پاسخ گفتن ندارد فقط نگاهش کنید و آرام اشک بریزید.

اما نه انگار این دست های اوست که از کفن بیرون می آید و شما را در آغوش می گیرد. این باز همان دل مهربان اوست که نمی تواند پس از وفات نیز ندای شما را بی جواب بگذارد تا کجاست مقام قرب تو فاطمه جان.

شما را به خدا بس کنید بچه ها برخیزید
این جبرئیل است که پیام آورده، برخیزید
جبرئیل می گوید روح این بچه ها مفارقت می کند ازجسم بردارشان
جبرئیل می گوید عرش به لرزه در آمده ، بردارشان شیوه ملائک آسمان را برداشته بر دارشان تاب و تحمل خدا هم.... علی جان بردارشان...

صلی الله علیک یا فاطمه الزهرا (س)

نیمه شب تابوت را برداشتند
بار غم بر شانه‌ها بگذاشتند

هفت تن، دنبال یک پیکر، روان
وز پی‌ آن هفت تن، هفت آسمان

این طرف، خیل رُسُل دنبال او
آن طرف احمد به استقبال او

ظاهراً تشییع یک پیکر ولی
باطناً تشییع زهرا و علی

امشب ای مَه، مهر ورزو، خوش بتاب
تا ببیند پیش پایش آفتاب

دو عزیز فاطمه همراه‌شان
مشعل سوزان‌شان از آه‌شان

ابرها گریند بر حال علی
می‌رود در خاک آمال علی

چشم، نور از دست داده، پا، رمق
اشک، بر مهتاب رویش، چون شفق

دل، همه فریاد و لب، خاموش داشت
مُرده‌ای تابوت، روی دوش داشت

آه، سرد و بغض، پنهان در گلوی
بود با آن عدّه، گرم گفت و گوی
نظرات 1 + ارسال نظر
مامان دوشنبه 6 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 03:40 ب.ظ http://mohammad-sepehr.blogfa.com/

سلام محمد سپهر هم در بحث انتخابات شرکت کرد..به روزیم..

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.